بایگانی برچسب: s

پنجاه سال بعد

… این را از قولِ فیلیپ لوپِیت خوانده‌ام که آنتون چخوف وقتی از دنیا رفت، دوست‌وآشناها رفتند سراغ دوست مشترک‌شان ایوان بونین که هم نوشتن را خوب بلد بود و هم چخوف را خوب می‌شناخت و بعدِ حرف‌هایی درباره‌ی آب‌وهوا و گردش روزگار و افسوس خوردن بر این‌که چخوف «جوان افتاد»، گفتند چه خوب می‌شود اگر بونین آستین بالا بزند و زندگی‌نامه‌ی چخوف را بنویسد. ظاهراً بونین درجا دست‌شان را گذاشت توی پوست‌ گردو و گفت نه؛ الان وقتش نیست. وقتش که برسد می‌نویسم.
این‌طور گفته‌اند که وقتش پنجاه سال بعد رسید و در آن پنجاه‌ سال بونین سرش به نوشتن داستان‌های خودش گرم بود؛ سرگرم فکر کردن به لحظه‌هایی از روزهای گذشته که می‌شد در داستانی آن‌ها را از نو آفرید. داستان‌هایش به زبان‌های مختلف ترجمه شدند و بختش زد و جایزه‌ی نوبل ادبی را هم دودستی تقدیمش کردند. در روزگار پیری، یک روز که با خودش حساب کرد ممکن است عمرش به نوشتن داستان‌های دیگری قد ندهد، شروع کرد به نوشتن کتاب کوچکی درباره‌ی دوست از دست رفته‌اش آنتون چخوف.
کتاب به دست دوست‌وآشناهای مشترک که افتاد دیدند با نوشته‌ای طرفند که جوابی برای هیچ‌چیز ندارد و سئوال اصلی‌اش این است که آنتون چخوف واقعاً کی بود؟ چه‌جور آدمی بود؟ ولی جوابی برای این‌ها هم ندارد و در عوض می‌پرسد اصلاً چه‌طور می‌شود آدم‌ها را شناخت؟ و شناختنِ آدمی دیگر، حتی اگر رفیق مهربان و یار همدم باشد، ممکن است؟
این شد نوشته‌‌ی بونین درباره‌ی چخوف: نویسنده‌ای به روایتِ نویسنده‌ای دیگر.