
ترجمهی مژده صالحی
جواد زینی در کتاب سینمای ایران: سینمایی ملّی زیر سایهی تأثیرات[۱] این پرسش را مطرح میکند که آیا اصلاً میتوان از وجود سینمایی ملّی در ایران سخن گفت یا نه. او سینمای ملّی ایران را اینگونه تعریف میکند: «ما سینمای ملّی ایران را سینمایی مینامیم که بتواند زیستِ روزمره و سبک زندگی ایرانیان را در بازهی مشخصی از تاریخ، یعنی همزمان با تولید آن فیلم، به تصویر بکشد. این سینمای ملّی باید آینهی شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و مذهبیِ کشور در آن دوران باشد.»
این تعریف از همان ابتدا رویکردی تقلیلگرایانه دارد، چرا که صرفاً به جنبههای درونی فیلمها، یعنی بازنماییِ جامعهی ایرانی، میپردازد و آگاهانه معیارهایی چون محلِ تولید یا فیلمبرداری، منبعِ تأمینِ مالی یا ملّیتِ کارگردان را کنار میگذارد. هرچند این اطلاعات در سراسر کتاب با دقت ذکر شدهاند، اما از نظر زینی در تعریف سینمای ملّی جای نمیگیرند.
به همین دلیل مسئلهی «ملّی» بودن از زاویهای ویژه بررسی میشود: شیوهای که فیلمهای ایرانی تحت تأثیر فیلمهای خارجی ـ بهویژه سینمای امریکا، ایتالیا و فرانسه ـ قرار گرفتهاند، و اینکه آیا با وجود این تأثیرپذیریها، سینمای ایران توانسته است برای خود هویتی ملّی حفظ کند یا حتّی پدید آورد.
نویسنده در پنج فصل میکوشد تا در میانِ تولیداتِ سینمایی ایران از آغاز تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷، میزانِ انطباق بازنماییهای ارائهشده در فیلمها را با واقعیت جامعهی ایرانی دورانش شناسایی کند.
زینی از ژانلوکگدار، فیلمسازِ سرشناسِ فرانسوی، خواسته مقدمهای بر این کتاب بنویسد. نکتهی جالب توجه این است که گدار ابتدا این درخواست را رد میکند اما کمی بعد به دلایلی که در این مقدمه نوشته، تصمیم میگیرد یادداشت کوتاهی برای آغازِ این کتاب بنویسد.

مقدمهی ژانلوک گدار بر کتاب سینمای ایران: سینمایی ملّی زیر سایهی تأثیرات
من شخصاً از هر چیزی که کیفیتِ یک کار را به ملّیتش تقلیل بدهد، متنفرم اما الآن که دارم در سوییس زندگی میکنم گاهی از خودم میپرسم اگر از قبل اینجا زندگی میکردم، حرفهام همین میشد که امروز دارم؟ و اینجاست که ناگهان حس میکنم اهمیتِ ملّیت یک فیلمساز کمی بیشتر روشن میشود. بله، در نهایت سینمای یک کشور، محصولِ ملّیای است که میتواند بینالمللی شود. بهتر است واژهی «ملّی» را در معنای اصیلش درک کنیم، چون از آن طرف به نظرم واژهی «بینالمللی» معنای بیرگ و ریشه و مبهمی میدهد، بهویژه در زمانهی ما.
در نهایت، نادرست نیست اگر آدم هنگامِ صحبت از سینمای ایرانِ این روزها، آن را یک نوع سینمای ملّی به حساب بیاورد که به طبقهی کارگر و زندگیِ روزمره مردمش نزدیک است اما جایگاهِ بینالمللی کنونیاش آن را از تودهی مردم دور میکند.
کتابی از این دست باید در هر کشوری منتشر شود، بهخصوص الآن که همهچیز دارد از بسترِ بومیاش جدا میشود. هر کشوری باید دربارهی سینمای خودش،گذشته و حالش حرف بزند؛ بهخصوص دربارهی گذشتهاش، چون هر چه زمان میگذرد، نسلهای جدید کمتر دربارهی فرهنگ و تاریخِ سینمایی کشورشان میدانند.
روزی که تو آمدی از من درخواست کنی دربارهی سینمای ایران صحبت کنم، اصلاً نمیفهمیدم چرا آدمی اینقدر بیربط و ناآگاه به سینمای ایران را انتخاب کردهای که دربارهی موضوعی به این پیچیدگی و گستردگی، یعنی سینمای ملّی ایران صحبت کند اما از آن جایی که من باید حتماً دربارهی هرچیزی نظری داشته باشم، خودم را در این بحث انداختم و گمانم حداقل سیدقیقهای راجع به همه چیزِ ایران صحبت کردیم، خصوصاً وضعیتِ سیاسیاش، هر چیزی جز سینما. کمی بعد تو با یک دسته دیویدی فیلمِ ایرانی آمدی پیشم و ازم خواستی ببینمشان، و من بدون هیچ تأملی گفتم باشد. نهایتاً شبهای طولانی زمستان که خیلی حوصلهسربر بودند، بهانهی دیدن این فیلمها شدند. نشستم نگاهشان کردم. بعد نوشتههایت به دستم رسید و من را بیشتر به سمتِ سینمای ایران سوق داد؛ سینمایی که تا آن زمان برایم ناشناخته بود.
از اوّلین و آخرین فصل بیشتر از همه آموختم و خوشم آمد، همانجایی که تو از مرزهای دنیای سینما گذشتهای و دربارهی وضعیتِ ایران، پیش از آمدنِ سینما نوشتهای و همینطور از موانعی مثلِ دین (اسلام) ، موضوعِ حسّاسی که از هزار و چهارصد سال پیش تا امروز وجود دارد؛ مسائلی که مهم است دربارهشان صحبت کنیم تا از خلالِ حرف زدن دربارهی سینما و فیلمسازهایش، بفهمیم چه بر سر این کشورِ مسلمان گذشته است.
این تأثیرات در عینِ حال نشاندهندهی این هست که ما از هر کدام از این فیلمسازها چه دریافتی میکنیم، از اینکه چه طور تلاش کردند به بهترین شیوه خودشان را بیان کنند، چیزی که باعث شد این فیلمسازها سینمای شخصیِ خودشان را ابداع کنند، با وسایل و زبانِ خودشان.
به نظرم خوب است که این کتاب به فارسی هم ترجمه بشود تا فیلمسازهای جوان هم بتوانند به شناختِ بهتری از کشورشان و سینمای آن برسند، سینمایی که به ویژگیهای بومی و ارزشهای خود مربوط است؛ مثلِ ارتباط با عناصری چون خانه، مسجد، گورستان، قهوهخانه و زورخانه که تو در فصلِ آخر به خوبی بهشان اشاره کردهای.
دستِ آخر باید روی پشتکار و استقامتت تأکید کنم که بهرغمِ جوِّ بد و خصمانهی این روزها این کار را انجام دادی و همانطور که پیشتر گفتم، من نسخهی «سینمای شنا[۲]» را ترجیح میدادم. این اشتباه تایپی کوچک با موضوعِ تو همخوانی جالبی داشت، چون من همیشه سینمایی را ستایش میکنم که با وجودِ همهی سختیها و دردسرها، برای این که سرش را بالای آب نگه دارد، میجنگد.
ژوئن ۲۰۱۵، رُل[۳]
ژانلوک گدار

ژانلوک گدار در حالِ گرفتنِ آخرین نسخهی دستنویسِ کتاب از جواد زینی، می ۲۰۱۵، رُل سوییس
[۱] جواد زینی، سینمای ایران: سینمایی ملّی زیر سایه تأثیرات ، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۹، پاریس، انتشارات هارماتان، ۲۰۱۵.
[۲] بازی با کلمهی natation به معنیِ شنا و nation به معنیِ ملّت
[۳] رُل (Rolle)، شهری در سوییس