ترجمهی حسین عیدیزاده
اغلب فکر میکنیم تعلیق مختص ژانری خاص است، اما درواقع این امر سرچشمهی بنیادین تمامی انواع داستانگویی است. خلق انتظاراتی پیرامون حادثهای در راه، تأکید بر آن و به تأخیر انداختن رخ دادنش، در کل به نظر من تمامی این استراتژیها برای تجربه روایی لازم است. هرچند برخی طرحهای داستانی (plot) بیش از دیگر طرحها بر تعلیق تأکید میکنند، اما حتی «شخصیتمحور»ترین داستانها نیز ما را بی نصیب از ذرهای تعلیق نمیگذارند.
درست است، گاهی با نوعی «طعمه و حیله» (فرایندی در بازایابی که در آن برای محصولی ارزانقیمت تبلیغ میشود و پس از هجوم مشتری به بهانه تمام شدن آن محصول، محصولی گرانتر به مشتری فروخته میشود. م.) روبهرو میشویم، مثلاً گاهی پایهی تعلیق ریخته میشود اما درنهایت تعلیق حلنشده باقی میماند. دیر یا زود میفهمیم سروکلهی گودو پیدا نمیشود یا احتمالاً آنا را در ماجرا ساختهی آنتونیونی پیدا نمیکنند. در این موارد تعلیق ما را به مسیری دیگر حواله کرده است که اغلب به مضمون ربط دارد، که در آن از ما دعوت میشود به چیزی مهمتر از سردرآوردن از نتیجه حوادث فکر کنیم. (البته گاهی فراموش کردن تعلیق نشانهی تنبلی در روایت یا روایت تنبل است.)
تعلیق همیشه با طرحهای داستانی آشنا همراه است، به همین دلیل بسیاری از مردم «فیلمهای جدی» را بدون تعلیق میپندارند. همین موجب جذابتر شدن ماجرا در ایران میشود، کشوری که در محافل جشنوارهای هواخواه بسیاری دارد و به نوعی تخصص در ساخت فیلمهای هنری تعلیقآمیز رسیده است.
بیشتر اوقات متوجه نمیشویم که فیلمهای اولیهی کیارستمی بر مبنای جستوجوی تعلیقآمیز شکل گرفتهاند، از تلاش پسر برای برگرداندن دفترمشق همکلاسیاش در خانهی دوست کجاست؟ گرفته تا نمای پایانی زیر درختان زیتون. فیلمنامههای کیارستمی برای کارگردانهای دیگر بیشتر این کیفیت را نشان میدهد. کلید در نمایش چگونگی تلاش پسربچهای چهار ساله در نجات برادر کوچکترش وقتی پشت در بسته آشپزخانهای گیر میافتند و گاز هم نشت کرده است، بسیار «گریفیث»ی عمل میکند. رویکرد او در سفر کاملا شبیه روث رندل (نویسنده داستانهای جنایی. م.) است: پدر کلهشقی از طبقهی متوسط به همراه اعضای خانوادهاش که در حال ترک تهران هستند اتوموبیلی را از مسیر حرکت خارج میکند و از صحنه میگریزد. او به جای استراحت در تفرجگاه تابستانی مدام به شکلی بیمارگون به محل حادثه بازمیگردد تا از مراحل پیشرفت تحقیقات پلیس سردربیاورد: آیا خودش را معرفی میکند؟ این مسئله فقط درمورد کیارستمی صدق نمیکند: به ساختار تعلیق در نون و گلدونِ مخملباف، یا کودک و سربازِ رضا میرکریمی، یا دایرهی پناهی نگاه کنید.
آنچه وزنهی فیلمهای تعلیق ایرانی است تا حدودی در این حقیقت نهفته که آنها خیلی به الگوهای قدیمی (تعقیب و گریز با ماشین، تعقیب کردن شخصیتی از سوی شخصیت دیگر، نجات آخرلحظه) وابسته نیستند و بیشتر متکی به مانورهای روانشناختی هستند که غالباً از طریق دیالوگ پرداخت میشود. شخصیتها در این فیلمها علاقه دارند بسیار حرف بزنند، دغدغههای خود را با لجاجتی در سینمای دیگر ملل کمتر دیده میشود بیان کنند. شخصیتها روی حرف خود میایستند و تعلیق از برخورد اعترافات، دفاعیهها و توجیه کردن خود شکل میگیرد. اما این تعلیق از بُعد اخلاقی نیز شکل میگیرد. مثالهای قبلی من وابسته به ارزیابی ما است از آنچه باید رخ دهد (قهرمان «سفر» باید مجازات شود) دربرابر آنچه ما میخواهیم رخ دهد (قهرمان باید فرار کند). اندکی رمزوراز اضافه کنید، مثل زیر درختان زیتون (طاهره چه فکری میکند؟) و طعم گیلاس (آقای بدیعی برای چه شغلی دنبال آدم میگردد؟) و شما نوعی فیلمسازی هنری جاهطلبانه دارید که بیشترین بهره را از منابع بسیار سنتی فرم هنری میبرد.
این منابع در اثر قبلی اصغر فرهادی یعنی دربارهی الی… آشکار بودند، فیلمی که دو سال پیش در همین صفحات آن را ستودم. جدایی نادر از سیمین قدرتی مشابه در جلب و حفظ توجه ما دارد. زنی موفق نمیشود طلاق بگیرد و خانه را ترک میکند، در این خانه به جز نادر، پدر مبتلا به آلزایمر او و دخترشان ترمه هم زندگی میکند. با نبودن سیمین، نادر برای نگهداری از پدرش راضیه را استخدام میکند، او زنی از طبقهی کارگر است که باید دختر کوچکش را موقع کار همراه خود بیاورد. یک روز راضیه زیر فشار کار شانه خالی میکند و به دلایلی که تا آخر فیلم فاش نمیشود از خانه غیبش میزند. نادر و ترمه هم پدر را بیهوش با دستانی بسته به تخت پیدا میکنند.
در این کشمکش اولیه راضیه به مرز هیستیری میرسد و تنها در اواخر فیلم از دلیل آن آگاه میشویم. وقتی او به آپارتمان بازمیگردد با خشم نادر روبهرو میشود که این هم به نقطهی عطفی دیگر منجر میشود، که از اهمیت آن نیز بعداً باخبر میشویم. برای پیچیدهترشدن اوضاعْ شوهر تندخوی راضیه از دست همه شاکی میشود. مثل دربارهی الی… اهمیت بسیاری به آنچه شخصیتها در لحظهای خاص میدانند داده میشود و یاد و حافظهی ما از زمان اطلاع یافتن شخصیتها از هر امری هم میتواند اشتباه باشد، همانطور که ممکن است شخصیتها هم به همین اشتباه دچار باشند. و مثل رمانهای هنری جیمز بخش غالب اکشن به واکنش ناظران، به ویژه ترمه که دختری متفکر است حواله میشود، شخصیتی که در صحنه آخر از اهمیتی در حدواندازهی دیگر شخصیتهای فیلم برخودار میشود.
تعلیق در این فیلم در سطوح مختلف بنا میشود: مراحل طلاق، وضعیت مشکوک پیرمرد، پرونده دادگاه درمورد دخالت راضیه در ماجرای پول گمشده و مهمتر از همه مسئولیت مرگ. برخی از این سطوح اکشن حل میشوند؛ و حیاتیترین آنها در تعلیق میماند. و همین امر مثل اغلب موارد مجبورمان میکند بیشتر و گستردهتر درمورد برخورد فیلم با موضوع رابطهی والدین/ فرزندان فکر کنیم. ما با فیلمی روبهرو هستیم که به شکلی منحصربهفرد غنی است، فیلمی که اختلاف طبقاتی، زندگی افراد معتقد و تاثیر مشکلات بزرگسالان بر کودکان اطراف آنها را مورد بررسی قرار میدهد. تعلیق نه تنها اشتهای ما به داستان را رفع میکند، بلکه میتواند ما را به تفکر اخلاقی وادارد، جدایی نادر از سیمین همین کار را میکند.