فسقوفجوری بدتر از اندیشیدن وجود ندارد.
مثل گردهافشانی علفی هرز، این بیبندوباری تکثیر میشود.
در ردیفی که برای گل مارگریت کرتبندی شده.
هیچچیز برای آنهایی که میاندیشند مقدس نیست
هر چیزی را همان مینامند که هست
تجزیههای عیاشانه ترکیبهای فاحشهوار
شتابی وحشی و هرزه دنبال واقعهای عریان
لمس شهوانی موضوعهای حساس
فصل تخمریزی نظریهها ـ اینها خوشایند آنهاست
چه در روز روشن چه در تاریکی شب
بههم میآمیزند در شکل زوج، مثلث، دایره.
جنسیت و سن طرف مقابل اینجا مطرح نیست
چشمهاشان برق میزند، گونههاشان گل میاندازد.
دوست دوست را از راه بهدر میکند
دختربچههای حرامزاده پدر را منحرف میکنند
برادری خواهر کوچکترش را وادار به فحشا میکند.
میوههای دیگری از درخت ممنوع
متفاوت با باسنهای صورتی مجلات مستهجن
بیشتر از تصاویر واقعا مبتذل این مجلات، به مزاجشان خوش میآید
کتابهایی که آنها را سرگرم میکند تصویر ندارند.
تنها تنوع آنها
جملات خاصیست که با ناخن یا مداد رنگی
زیرشان خط میکشند.
چه وحشتناک آنهم در چه حالاتی
و با چه سادگی افسارگسیختهیی
ذهن موفق میشود در ذهن دیگر نطفه ببندد
از آن حالات حتا کاماسوترا خبری ندارد.
بههنگام این قرارهای مخفی عاشقانه، حتا چایی به سختی دم میکشد.
آدمها روی صندلی مینشینند، لبهایشان را تکان میدهند
هر کسی خودش پا روی پا میاندازد
اینگونه یک پا کف اتاق را لمس میکند
پای دیگر آزادانه در هوا میچرخد
گاهبهگاه کسی بلند میشود نزدیک پنجره میرود
و از روزنهی پرده
خیابان را دید میزند.
آدمها روی پل؛ ویسواوا شیمبورسکا، ترجمهی مارِک اسموژینسکی، شهرام شیدایی، چوکا چکاد، نشر مرکز، صفحهی ۱۰۳