قلبِ زمستانی

این‌بار، وقت دیدن سزار و رُزالی، کمی بعد از تماشای دوباره‌ی آیا برامس را دوست دارید؟، حواسم بیش‌تر به ایو مونتان بود؛ سزارِ این فیلم حتماً آن روژه‌ی ده‌یازده‌سال جوان‌تر نیست که در چهل‌سالگی، برای به دست آوردن پائولای عزیزش و کنار زدن رقیب جوان‌تری، که اسمش فیلیپ است، خودش را به آب‌وآتش می‌زند و مخصوصاً دارم از به دست آوردن استفاده می‌کنم؛ چون آن به آب‌وآتش زدن و آن همه‌چیز را مهیای معشوق کردن، دلیلی جز این ندارد که روژه می‌خواهد رقیب را از میدان بیرون کند.

کمی بعد از آن‌که سروکله‌ی فیلیپِ جوان‌ترِ بیست‌ونُه‌ساله‌ی درازِ لق‌‌لقو پیدا می‌شد و با پائولای محبوبِ روژه گرم می‌گرفت و کم‌کم، با شیرین‌زبانی و بی‌دست‌وپایی‌، خودش را در دل او جای می‌داد، روژه هم ظاهراً برای اولین‌بار در زندگی‌اش معنای احساس خطر را درک می‌کرد و می‌فهمید که دست روی دست گذاشتن و چیزی نگفتن و کاری نکردن و پیشنهادی ندادن همیشه هم معنایش روشن نیست و گاهی ممکن است نتیجه‌اش عکس آن چیزی باشد که آدم با خودش خیال می‌کند.

وضعیت سزارِ این فیلم هم ظاهراً دست‌کمی از روژه‌ی آن فیلم ندارد و تازه ده‌یازده‌سال هم پیرتر از او است؛ مرد میان‌سالی که خیال می‌کند همه‌چیز دارد و زندگی‌اش، به‌خصوص این سال‌های با رُزالی بودن، دقیقاً همان چیزی است که همه‌ی این سال‌ها خیالش را در سر پرورانده، اما بدی دنیا این است که هیچ‌چیز همیشه آن‌طور که آدم‌ها دوست دارند پیش نمی‌رود و همیشه چیزی هست که سدّ راه‌شان شود؛ چیزی که یک‌دفعه، بی‌مقدمه، از راه می‌رسد.

سدّ راه سزارِ این فیلم هم جوان سی‌وپنج‌ساله‌ای است به‌اسم داوید که پیش از آن‌که سروکله‌ی سزار در زندگی رُزالی پیدا شود او را می‌شناخته و ظاهراً کمی بعد از آن‌که داوید، به دلایلی که هیچ‌وقت درباره‌اش حرف نمی‌زند، غیبش زده او هم با مردی دیگر ازدواج کرده و بعد هم از او جدا شده. بعد از آن‌که کارتونیستِ جوان رفته، رُزالی با یک نقاش ازدواج کرده و احتمالاً اگر سزار و رُزالی را کسی جز کلود سوته ساخته بود می‌شد چندکلمه‌ای هم درباره‌ی انتخاب این دو نفر نوشت، اما فعلاً بهتر است قید این چیزها را بزنیم و برسیم به داویدِ جوان؛ آدم کم‌حرفِ ظاهراً درون‌گرای ای‌بسا مغروری که مثل همه‌ی آدم‌ها همه‌چیز را حق خودش می‌داند؛ با این تفاوت آدم‌ها، یعنی بیش‌تر آدم‌ها، با عکس‌العمل‌‌شان تکلیف خیلی چیزها را روشن می‌کنند؛ همان‌طور که مثلاً سزار سعی می‌کند در مهمانی‌ها و جمع‌های دوستانه و خانوادگی مجلس‌گردان باشد و خوش‌مزگی کند و خلاصه همان آدمی باشد که رُزالی دلش می‌خواهد.

اما واقعاً رُزالی دلش چنین آدمی را می‌خواهد؟ این‌جا است که شباهت رُزالی و داوید معلوم می‌شود؛ آدم‌هایی که نمی‌گویند و عکس‌العمل‌شان هم رفتن است و نماندن. داوید پنج‌سالِ تمام غیبش زده و بعد پیدایش شده و رُزالی هم بعد از آن‌همه ماجرا و قهر و آشتی و رفاقت مردانه‌ی غریبی که بین سزار و داوید شکل می‌گیرد، یک‌دفعه، غیبش می‌زند و یک‌سال‌وخرده‌ای بعد از راه می‌رسد و فیلم اصلاً با چشم‌های سبز او به آخر می‌رسد تا خیال تماشاگرش را جمع کند که همه‌چیز زیر سر همین چشم‌ها است. درست است که داوید پنج‌سال نبوده و درست است که سزار همه‌ی این سال‌ها را بوده، اما آن‌که حق انتخاب داشته نه داوید است و نه سزار؛ خودِ رُزالی است که باید صلح را برقرار کند و دست‌آخر برگردد. تضمینی هم در کار نیست که بفهمیم برای همیشه برگشته یا دوباره ممکن است غیبش بزند.

این‌وسط هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی ماجرای آشتیِ سزار با خودش و با دنیای خودش مهم نیست. اول که سروکله‌ی داوید پیدا می‌شود به‌هم می‌ریزد و بعد از قهروآشتی‌های مکرر، تازه دوستی با داوید را شروع کرده که رُزالی از پیش هردوشان می‌رود. این شروع تازه‌ای است برای سزار؛ برای سر درآوردن از آن‌چه هست و آن‌چه باید باشد و همین است که وقتی دست‌آخر سروکله‌ی رُزالی با آن چشم‌‌های سبز پیدا می‌شود، بازی شکل تازه‌ای پیدا می‌کند.

سزار دارد مثل همیشه حرف می‌زند و داوید است که رُزالی را می‌بیند و از نگاه خیره‌ی او است که سزار می‌فهمد کسی آن‌سوی در ایستاده. چشم‌های سزار محوِ رُزالی‌ای می‌شود که بالاخره برگشته و این‌بار داوید به‌جای آن‌که رُزالی را نگاه کند، چشمش به سزار است؛ فقط نگرانِ این نیست که سزار دوباره همان عاشق دل‌خسته‌ای شود که به‌خاطر رُزالی خودش را به آب‌وآتش می‌زد؛ شاید نگران رفاقتی هم هست که بعد از این کم‌رنگ می‌شود.

هیچ‌چیز همیشه آن‌طور که آدم‌ها خیال می‌کنند پیش نمی‌رود؛ حتا وقتی کم‌کم به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر باید با نبودن رُزالی کنار آمد؛ چون رُزالی از آن آدم‌‌هایی است که بودن یا نبودنش را خودش انتخاب می‌کند؛ درست برعکسِ آدمی مثل سزارِ این فیلم یا روژه‌ی آیا برامس را دوست دارید؟ که بودن‌شان در گرو رُزالی و پائولا است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *