چند روایت از سرچشمه‌های ناداستانِ فارسی

«ناداستان» را عموماً به چشمِ چیزی تازه می‌بینیم؛ نوشته‌هایی معاصر و متعلق به اکنون و این سال‌ها. بااین‌همه، می‌شود در میان متونی که پیش از این نوشته‌اند، نوشته‌هایی را سراغ گرفت که به آن‌چه «ناداستان» می‌نامیم نزدیکند؛ نوشته‌هایی از خود، درباره‌ی خود؛ نوشته‌هایی حاوی حسب‌حال و شرح زندگانی و خاطرات؛ این‌که مردمانی سرشناس یا ناشناس، روزگار را چگونه گذرانده‌اند و عمرشان چگونه گذشته و نوشته‌هایی شامل مکاتباتی که هم نشانی از روزمرگی و حال‌وروز و تلخی و شیرینیِ ایامِ مردمان زمانه‌ای پیش‌ازاین در آن‌ها پیداست و هم حالِ نویسنده‌ای که در اندرونی خانه‌اش، دور از چشمِ این و آن، سرگرم ثبتِ حال خود و دیگران بوده؛ ثبت ایامی که هر روز، به خلاصه‌ترین شکل ممکن، روی کاغذ آمده و جز این سفرنامه‌هایی به سرزمین‌های دور و نزدیک هم هست؛ شرح مردمانی که دل از این آب‌وخاک کنده‌اند و روانه‌ی سرزمینی دور یا نزدیک شده‌اند، یا به حُکمِ سلطان در مقام ایلچی مخصوص، با کاروان یا بی کاروان، روانه‌ی کشوری آن‌سوی آب‌ها شده‌اند و در مواجهه با آن‌چه دیده‌اند غرقِ حیرت این‌گونه نوشته‌اند که مگر می‌شود زیرِ این آسمان آبی طورِ دیگری زیست؟
«چند روایت از سرچشمه‌های ناداستانِ فارسی» روایت‌هایی از «ادبیات ناداستانیِ» دوره‌ی قاجار است و شرط اولیه‌ی انتخاب متن‌ها این بوده که حسب‌حال‌ها و مکاتبات و شرح‌احوالِ روزانه همه در روزگارِ قاجاریان مکتوب شده باشند، نه این‌که نویسنده‌اش پس از برافتادن قاجار و برآمدن رضاشاه دست به قلم برده و چیزی نوشته باشد.
در این دوره متن‌هایی از ناصرالدین‌شاه قاجار، دوستعلی‌خان معیرالممالک، میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، فروغ‌الدوله (ملکه‌ی ایران)، علی‌خانِ ظهیرالدوله، تاج‌السلطنه، ابراهیم صحاف‌باشی، میرزاصالح شیرازی، اعتمادالسلطنه، فتحعلی آخوندزاده، محمدعلی فروغی و شماری دیگر از نویسندگان آن روزگار را مرور می‌کنیم و به جست‌وجوی گزارش‌هایی از خود و دیگران برمی‌آییم؛ گزارشی از اندرونی‌ و بیرونی؛ گزارشی از خانه و گزارشی از جامعه؛ گزارشی از خود و گزارشی از دیگری؛ گزارشی از این سرزمین و گزارشی از سرزمین‌های دیگر.

طول دوره: ۸ جلسه
زمان: شنبه‌ها، ۱۷ تا ۱۹
شروع دوره: ۸ مرداد
برای ثبت نام و جزئیات دیگر، فقط به واتس‌اپ موسسه‌ی خوانش پیام بدهید.

شماره‌ی واتس‌اپ: ۰۹۰۲۶۰۵۶۴۶۷

پاسخ‌گویی: شنبه تا چهارشنبه، از ساعت ۱۴ تا ۲۰

تربیت احساسات

کریشتف کیشلوفسکی در آخرین سال‌های زندگی‌اش گفت «فیلم می‌سازم؛ چون واقعاً بلد نیستم کارِ دیگری بکنم.» و منظورش از کارِ دیگر نوشتنِ داستان و رُمان بود؛ بس‌که ادبیات را دوست می‌داشت و برایش مهم بود. فیلم‌سازی‌ مثل او که دل‌سپرده‌ی نوشته‌های فئودور داستایوفسکی و آلبر کامو و فرانتس کافکا بود با خودش فکر می‌کرد سینما هیچ‌وقت، حتا در بهترین لحظه‌هایش، به پای ادبیات نمی‌رسد و همیشه خودش را بابتِ این‌که استعدادِ نوشتن نداشت سرزنش می‌کرد و می‌گفت فیلم ساختن چه فایده‌ای دارد وقتی هیچ فیلمی در حدواندازه‌ی نوشته‌های آن‌ها نیست؟ و این فکر را با صدای بلند با دیگران در میان می‌گذاشت. سر تکان دادنش در مصاحبه‌ای تلویزیونی و سکوت مصاحبه‌گر بعدِ شنیدن این حرف‌ها تکان‌دهنده بود.
و این حرف‌ها را جدی می‌گفت. و خیلی وقت‌ها، وقتِ گفتن این حرف‌ها، یکی از آن سیگارهای همیشگی‌اش را روشن می‌‌کرد و پشتِ هم پُک می‌زد و معلوم بود از قبل تصمیمش را گرفته، معلوم بود خیال می‌کند سینما حقیرتر از آن است که ذره‌ای به عظمتِ ادبیات، عظمت رمان، عظمت آن جهانی که در رمان‌های داستایوفسکی و کامو و کافکاست نزدیک شود و حیف که همه‌ی آدم‌ها استعداد رمان‌ نوشتن ندارند. و در آن مصاحبه‌ی تلویزیونی به این‌جا که رسید سیگار بعدی را روشن کرد. گفت متأسفم ولی همین است داستان فیلم‌سازی‌ام.
امّا همه‌ی این غر زدن‌ها، همه‌ی این شرمساری‌های مکرر را باید به پای فروتنی‌اش نوشت: خیال می‌کرد هیچ فیلم‌سازی از پسِ «تصویر کردنِ جهان درون، جهانِ احساسات» برنمی‌آید؛ آن‌گونه که رمان‌نویسانِ بزرگ از پسِ این کار برآمده‌اند، اما خودش خوب بلد بود جهانِ درون و جهانِ احساسات را به جذاب‌ترین و غریب‌ترین شکلِ ممکن روایت کند: ژولیِ فیلم آبی به‌جست‌وجوی راهی برای رهایی خود برمی‌آمد و این همان جهان درونی بود که کیشلوفسکی به جست‌وجویش برآمده بود؛ جهان احساسات همین لحظه‌هاست؛ همین رنگِ آبی؛ همین آبی‌ای که ژولی را در بر می‌گیرد؛ همین آبی‌ای که بعدِ تماشای فیلم پیش چشمان ماست؛ همین آبی‌ای که ما را در برمی‌گیرد.