پُل یک بازندهی واقعی است اگر بازنده کسی باشد که در میانسالی و در آستانهی بازنشستگی ناگهان دست از همهچیز بردارد و به جستوجوی چیزی برآید که هیچ نشانی از آن در زندگیاش نبوده است. زندگیِ پُل ظاهراً زندگی کاملی است و جرّاح چیرهدستی مثل او صاحب هر چیزی است که دوست میدارد و طلب میکند و همین در دسترس بودن است که زندگیاش را یکنواخت کرده و عادتش داده به اینکه هیچچیز را نبیند و به هیچچیز اعتنا نکند؛ چون همیشه یکی هست که زندگیاش را اداره کند و راه را نشانش بدهد و اینیکی معمولاً همسرش لوسی است که سالهای سال آنطور که پُل خواسته زندگی کرده و هیچوقت فکر نکرده که روزی ممکن است رشتهی این زندگی از دستش در برود.
امّا درست از وقتی سروکلّهی لو در آن کافه پیدا میشود و باب آشنایی را باز میکند زندگیِ پُل به خطر میافتد. اوّل دستهگلهای کوچک و بزرگند که هر روز روی میز مطبش جا خوش میکنند و کمکم سر از خانهی او هم درمیآورند؛ دستهگلهای یکرنگ و یکشکلی که معمّای این روزهایش را پیچیدهتر میکنند. طبیعی است آدمی مثل پُل دست از جستوجو برندارد و راههای تازهای را امتحان کند تا ببیند این گلها از کجا رسیدهاند و چهکسی زاغسیاهش را چوب میزند.
برای تماشاگری که همان ابتدای کار بازجوییِ پُل را در ادارهی پلیس دیده کار سختی نیست که حدس بزند بلایی سرِ لو آمده و پلیس شمارهی پُل را بین اسباب و وسایلش دیده و احضارش کرده که ببیند کجا باهم آشنا شدهاند و پُل اصلاً خبر دارد چه خطری از کنار گوشش گذشته یا نه.
باز هم طبیعی است پُل چیزی در این مورد نداند و همهچیز بهنظرش عجیب و باورنکردنی برسد. آشنایی با لو برای پُل فرصتی بوده برای اینکه از یکنواختی زندگی فرار کند و از آنجا که هر آدمی صاحب داستانی است و آدمها معمولاً جذب کسی میشوند که داستانی شبیه به آنها داشته باشد پُل هم بیآنکه بخواهد لو را وارد زندگیاش کرده بیآنکه حکایت دلدادگی و چیزهایی از این دست در کار باشد.
چیزی که داستانِ پُل و لو را بههم نزدیک کرده تنهاییِ پُل است؛ مردی که ظاهراً همهچیز دارد امّا واقعاً هیچچیز ندارد و با اینکه میداند دست برداشتن از این زندگی نهایت دیوانگی است به خودش اجازه میدهد که جنون در جانش بنشیند و اختیار همهچیز را به دست بگیرد و درست وقتی که لوسی خیالش راحت شده که پُل سرعقل آمده و همهچیز دوباره روال سابق را طی میکند چشمش به پُل میافتد که سرگرم شنیدن نوار آواز لوِ ازدسترفته است؛ صدای غریبهای که انگار برای پُل آشناتر از همهی آنهایی است که در همهی این سالها شناخته.